مردی به همراه دختر خردسالاش به تازگی از مشهد به شهر خودشان بازگشتهاند. آنها سوار یک خوروی دربستی میشوند. در راه راننده با لحنی تمسخرآمیز در مورد حاجت گرفتن از امام رضا (ع) صحبت میکند، اما در مقصد متوجه میشود که دختر قادر به راه رفتن نبوده و شفا گرفته است. راننده از گفتار خود پشیمان میشود.