نويسندگان :
رضا رحيمي فرد
عليرضابنيادي
حسين سرانجام
در طول تاريخ اسلام همواره از فرداي پيروزيِ حق، بوي فتنه و نفوذ باطل در جريان هاي اصلي فاتحين، به مشام رسيده است. يعني موريانه انداختن به تنة درختِ سبزِ جامعه و دستگاه حاكميتي به عنوان سلاح ثانوي دشمن براي ضربه زدن به امّت و حكماي امّت.
انقلاب اسلامي در قالب يك پيكره واحد، به خودي خود يك الگوي ثانوي از قيام هاي استراتژيك و موفق هزار و اندي سال قبل بوده است. امروز نيز ما در مسير جريان رونده انقلاب، براي ترسيم تمدّن نوين اسلام ناب محمّدي، شاهد بازتوليد مكرّر اجزاي انقلابيم. پس بايد مدام يك چشم مان به سَلَف خود باشد؛ نه تنها براي مرور آرمان هايمان بلكه براي عبرت گرفتن از ردّ به جا مانده از زخم هايمان كه هم عميق بودند و هم به سختي التيام يافتند.
سال هاي دهة شصت كه رستاك انقلاب تازه روييده بود، نحله ها و گروهك ها و خرده جريان هاي زيادي به دنبال بلعيدن اين جوانه بودند، اما چنان شد كه امروز هست:
خدا كشتي آنجا كه خواهد برد اگر ناخدا جامه برتن درد
ماجراي حضور سيد مهدي هاشمي در واحد نهضت هاي آزادي يخش و بدنة شوراي عالي فرماندهي سپاه كه به اتفاقاتي چون نفوذ در بيوت مراجع معتمد ملّت منجر شد؛ همچنين كشيده شدن دامنة اين رخنه تا لغزش و عزل قائم مقام رهبري و هزار بحران و تنش نرم و سخت كه آن روزها انقلاب به سلامت از سر گذراند، اكنون نبايد به راحتي از حافظة تاريخ معاصر محو شود. دشمنِ امروز، همان تشنگان ديروز به خون انقلابند؛ و چندان بعيد هم نيست كه تاريخ به زودي تكرار شود؛ اگر عبرت نگيريم. چنان كه گفته اند ما اكثر العبر و اقل الاعتبار.
فيلمنامه سينمايي بي آبرو پاسخي به اين نياز نظام اسلامي در بيان ناگفته هاي انقلاب است؛ در بزنگاه هاي عبرت آموز آن روزها؛ روايتي كه در جنگ قرائت هاي امروز از ديروز، براي نسل جوان مان ضروري خواهد بود. پاسخي به قدر وسع و توان ماست. مقبول افتد ان شا الله.
سال ها بود که احساس می شد آنچه سینمای ایران خوانده می شود در شان انقلاب اسلامی نیست. ما هم مثل بسیاری از دلسوزان چنین حسی داشتیم و دوست داشتیم کاری بکنیم. از طرفی جوان بودیم و اکثر مسیرها به سمت مان مسدود بود. به تعبیر خیلی ها جایی برای جوان انقلابی در سینما نبود اما عمیقا میدانستیم که حرف های جدیدی برای گفتن داریم.